ما از بیرجند به تهران برگشتیم. بچهها پس از اين مدتی لازم بود كه پدر و مادر بزرگ خودشان را ببينند. (سال 1389)
در این مدت تصمیم دارم که وب سايت را بطور كامل تغيير دهم، مدتي در تهران هستیم و پس از چند روز به راهمان ادامه ميدهيم. اما ببینید چی شد... برخي از دوستان به محض اینکه فهميدند ما تصميم گرفتيم يك سال سفرمان را متوقف كنيم، گفتند: اي بابا چي شد؟ نكنه به خاطر فصل سرما نرفتيد..... شما كه آقاي نصيري ميگفتيد همه جا خدا كمكمان هست..... ما كه گفتيم درست نيست ادامه دهيد...... خوب شد مانديد...... برخي ديگر هم اشاره كردند كه: نه بابا اين حرفها نيست اينها براي گردش رفته بودند، حالا ديدند نشده ماندند....... به هر حال هر كسي دنيا را از دريچه چشم خودش ميبيند. ما بارها در سخنرانيها و در كتاب سفرنامه و خبرگزاريها گفتيم كه، نه ميخواهيم ركورد بشكنيم و نه دنبال شهرت هستيم و نه مغازهاي باز كرديم. من سالهاست كه دارم اهدافي را دنبال ميكنم. جهت رسيدن به اين نيت و قصد از ابزاري مثل برگزاري سخنراني، نوشتن كتاب، درست كردن وب سايت، بازگشايي انجمن و سفر با پاي پياده (جهانگردي) استفاده ميكنم. پس سفري كه داريم انجام ميدهيم يك نوع ابزاريست جهت رسيدن به هدفي كه داريم. خود سفر هدف نيست.
انسان بهتره بدونه كجا ميره، تا اينكه بدونه با چي ميره – نه اينكه بدونه با چي ميره اما ندونه كجا ميره...
بهتر ديدم كه از همين امروز سفر را متوقف كنيم. فرصت بسيار مناسبي هست براي بارور كردن پايگاه اينترنتي، همانطور كه پيش از اين اشاره كردم وب سايت ما شش سال بصورت استاتيك بود و خيلي مشكل داشتم تا اينكه اين چند وقته توانستم بصورت دايناميك درست كنم. از بامداد تا ظهر، سايت را به روز ميكنم. پس از ظهر هم از طريق اينترنت دیدگاه و هدفمان را به دنيا معرفي ميكنم. باري، سفرمان را به اميد خدا دوباره آغاز ميكنيم. باشد كه خداوند ياريمان كند.
شما دوستان ميتوانيد از طريق ايمل، تلفن و يا مسنجر oovoo با من تماس داشته باشيد. توي اين مدت كه در تهران هستم بخشي از برنامههاي خودم را برايتان گفتم. علاوه بر آن گفتمانهايي هم با افراد گوناگون خواهم داشت كه ميتوانيد پي گيري كنيد.
تصمیم داشتیم تیر ماه سال 90 به سفرمان ادامه دهیم. اما متاسفانه در مهر ماه سال 90 پدرم یک جراحی بسیار سختی داشت. او دو هفته در بیمارستان خابید. و پس از آن داشت بهبود پیدا میکرد که مادرم به خاطر بیماری ریه رفت بیمارستان و یک ماه طول کشید تا اینکه متاسفانه در شب یلدا او ........ ببخشید دلم نمیاد بگم. خودتان متوجه شدید حتمن چی شد. آه خدای من... چقدر خوب شد که یکسال پیش او بودم همینطور پدرم که اینک حالش خوب شده.....
به هر حال دلم میخواهد دوباره ادامه دهم. حتمن اینکار را میکنم. اینک فقط به خاطر پدرم تهران ماندیم. دوست داشتیم تیر ماه 91 برای همیشه ادامه دهیم. به محض اینکه این مشکلمان حل شود به سفرمان ادامه میدهیم.
قدرت گرفته از جیکامنت فارسی ، ترجمه و بازنویسی : سیاماس فارسی
موسسه بین المللی زايش و بالش www.ZayeshBalesh.org
مشاوره بازاریابی www.victorbusiness.com
پست الکترونیک info@zayeshbalesh.org
پيام رسان 30000088883197
ما هم اکنون اینجا هستیم
پیام آوران عشق و دوستی